آموزش مجازی با سس اضافه

قصه قصه خر و پالونشه !!! ما جماعت ایرانی لباس هامون مرتب تر شده ٬ تحصیلات مون بالاتر رفته ٬ نوع ماشین ها٬ ... همه و همه چیزمون به دنیای مترقی نزدیک شده ٬ الا این عقل ٬ امان از این هدیه خدا دادی که برای ما دست نخورده  نگه داشتن اون جز بزرگ ترین افتخاراته ! باز منفی باف شدی ؟! نه این هر روز و روز برام بیشتر ثابت می شه که ما ایرانیان فقط پالونمون رو عوض کردند ٬ خره همون خره !.... چند روز پیش یکی از همدوره ای ها زنگ زد ٬ که آره فلانی من یه موسسه خوب اعزام دانشجو می رم ٬ خیلی شرایطش خوبه و من از مزایای اون خیلی استفاده کردم . تقریبا با این شخص بجز سلام و علیک رابطه خاصی نداشتم ٬ تازه توی این دوره زمونه هم٬ از کسی خیر رسیدن خیلی بعید به نظر می رسه ! قرار رو موسسه گذاشت ٬ رفتم اونجا برام خیلی عجیب اومد٬ کلی آدم جوون اونجا بود. هیچ شباهتی به موسسه اعزام نداشت ! من با ۴ نفر دیگه رفتیم تو اتاق .... همون که از من خواسته بود برم اونجا ٬شروع کرد به شرح دادن موسسه!! ... تازه فهمیدم که چه گرفتاری شدم ٬ خلاصه حرفاش ٬ یه موسسه ای  بود در انگلستان که آموزش مجازی می داد و برای ثبت نام ۸۰ دلار از دانشجو ها پول می گرفت ٬ جالب تر اینکه برای اشتغال زایی دانشجویانش از اونها می خواست که چند نفر دانشجو به مجموعه وارد کنند ! و از در سود موسسه شریک بشن !  تقریبا هر چی از دهنم در اومد بهشون گفتم ! بیچاره ها رو دوچار از خود باختگی فرهنگی روحی کردم !..... با هیچ منطقی جور در نمی آد که یک جماعتی چقدر از یک سوراخ گزیده بشن ٬ یه روز گلد کوئستیان ٬ یه روز کوفت ٬ یه روز ... بعد از اینکه از اونجا اومدم بیرون فقط این جمله تو ذهنم می چرخه : خره همون خره فقط پالونش عوض شده !

این هم به مناسبت روز مادر تقدیم به تمام مادران زحمت کش !

توهم فیلترینگ

حدود یک هفته ای به دلایل سوختن هارت مربوطه کوشه گیر شدم ، دار و ندارم سوخت و دود شد رفت هوا !  هر چه بر دامان این و آن پیچیدم که جان آن مادر گرام تان ، کرمی کنید و فایل های بند زاده را از آن  دنیای دیگر باز گردانید ، کسی عنایتی نکرد و پیشرفت علمی زمانه هم نتوانست ، کمکی بر این حقیر باشد .  امروز صبح بعد از مدتها با اتش فراوان ، در حالی که از کمی اینترنت خون رنج می بردم سری به وبلاگ زدم ، پیغام آمد که ای یار ACCESS DENIED  ، با خود تاملی کردم ، و در حالی که از شدت شعف و شادمانی در پوست خود نمی گنجیدم ، با خود گفتم : ( دیدی بالاخره زحماتت در راه پرده برداری از آخوند زادگان نتیجه داد و دست اندر کاران اونترنت بر اهمیت کار پی برده اند و همت خود را،  بر بستن چنین سایتی که دایره مفاهیمش از هوش بشری فراتر رود ، فشارانیده اند . ....  ای خدا کرامتت را شکر ، هیچ کسی ما را نکشفید الا تو ! )  و خلاصه ای نام تو را بهترین ... بود که چون مستحبات شبانه بر لب و دل جاری بود  . از خود بگویم که چه ها فکر نکردم در باب مصاحبت و مصاحبه ها از نوع قربانیان این فیلترینگ خانمان سوز با دست اندرکاران و خبرنگاران بلاد کفر ! ( چه خودی بشناسانیم !... و به قولی رفتیم برای تیم ملی !)  ... در همین حال و احوال روحانی بودم ، که یادم از دوستان اونترنتی آمد، گفتم ایها السروش ، تعجیل باید که فرصت کم است ، و زمان ، زمان خود نمایی است و رسانیدن این خبر مسرت بخش به یاران اونترنتی است ، القصه هر چه می تایپیدیم ، پیغام می آمد که ای یار ACCESS  DENIED ، دیدم هر چه BLOGSKY موجود دارم همه را بسته اند ! مشکل را دانستم ، اما کاری نتانستم!  با این همه آبروریزی در پیشگاه مقدس خود چه می توانستن  کردن ، لیوانی پر ز آب یخ نوشیدم ، تا مرهمی بر این همه  زخم باشد . دنیا که به آخر نرسیده ، فردا روز با دستانی پر تر خود را در دامان این صیادان غاصب خواهم انداخت!