لذت زندگی

 ۵۰ ساله ٬ قدی متوسط ٬ اندامی تکیده ٬چادر سیاه رنگ گره خورده بر کمر ٬ شاید برای آنکه که بر کمر درد روزگار مرهمی باشد ٬ قسمت بلند چادر خاکی ست و بر زمین کشیده می شود ٬ تسبیح دور دست ٬ بقچه ای بر روی کول خود حمل می کرد ٬ صورتش مانند تمامی مردم شهر عادی و خسته بود .......... کنار گل فروشی ٬ گل سفیدی جدا شده از ساقه ٬ شناور بر آب ٬ با جاروی مرد گل فروش به خیابان افتاد ......... زن گل را در میان انگشتان نحیف خود گرفت و تمام محبت بین آن دو جریان یافت ٬ لبخند بر لبش زیبا بود ٬ شادی در قلبش موج می زد و خدا چه ساده به روزش زیبایی داد

زبان مشترک

؛؛؛ چند وقت پیش برای کاری به یکی از روستاهای مرزی رفته بودم . محل اقامتم یک اتاق وسط یک باغ بود .  شب، قبل از خواب برای کشیدن آخرین سیگار از اتاق بیرون اومدم و درب رو باز گذاشتم . بعد مدتی صدای قور قور قورباغه ای از داخل حمام شنیدم ؛ جای شما خالی برادر قورباغه حمام رو با برکه اشتباه گرفته داشت برای خودش اون وسط رژه می رفت. حالا من دارم تلاش می کنم تا با جارو و ابزار آلات لازمه این قورباغه رو را از اتاق و حمام بیرون کنم و این برادر قورباغه هم در عالم قورباغه ایش فکر می کنه من می خوام بکشمش و هی چند قدم جست می زنه و هی خودشو خیس می کنه ! با خودم فکر می کردم اگه می تونستم با این برادر به زبان قورباغه ای حرف بزنم بهش بگم عزیز دل برادر اینجا اتاقه منه بفرمایید بیرون ! اونهم می فهمید و اینقدر ترس رو به خودش راه نمی داد و شایدم موقع بیرون رفتن از من معذرت خواهی می کرد.

حالا حکایت ما هم با این ریاست جمهوری احمدی نژادیان و دوستان ... همین حکایت زبان قورباغه ای و زبان آدمی زادی شده !یکی باید پیدا بشه که هم زبان آدم رو بفهمه و به زبان قورباغه ای ترجمه اش کنه!

؛؛؛ اینهم حکایت منه!!