SEXUAL

لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی

قصه ٬قصه امر به معروف است یا رفع عقده های جنسی دوران نوجوانی و کودکی !

SATISFACTION

باز بوی نان آمد و ما ایرانیان به جان یکدیگر افتادیم ٬ آبرو و حیثیت یکدیگر را می بریم و شاید اگر دستمان هم می رسید به قاعده ریشمندان بلایی از نوع فیزیکی آن بر سر هم می آوردیم !  نه عزیز خود را چندان ناراحت نکن ٬‌که نه آن پول را به افشاری می دهند نه به شما ! به قول آقای خیری گرگان بیشماری در بیرون به انتظار نشسته اند ! با خودمان رو راست باشیم ٬ آنقدر در این جامعه ٬ ریشمندان بر سرمان کوفته اند ٬ آنقدر برای دست به آب رفتن اجازه گرفته ایم ٬‌که عقده ای شده ایم ٬ همه مان ! تا از به نقطه ای می رسیم ٬ بادی در ما تحت خود انداخته ٬ دیگران را کتوله می خوانیم ! نه عزیز دل برادر ٬ اگر شما به جایی رسیده ای از ما بودن است ٬ یک دست چندان صدایی ندارد ! بر فرض که که افشاری وطن فروش ٬ درخشان بد کاره ٬ آن وقت چه ! امروز برای تو کف می زنند و هورا می کشند ٬ که احسنت ٬ حالش را گرفتی ٬ رویش را کم کردی ! اگر این منش جا بیافتد ٬ فردا روز کس دیگری گل کرد ٬ حال تو را می گیرد ٬ و این سیکل احمقانه آنقدر می رود و می رود ٬ تا به هیچ جا! مگر نه اینکه کسانی که این چونین می نویسند و می کشند برای آن بوده که به آنچه در جامعشان رخ داده اعتراض داشته داده اند ٬ حالا این اهداف کجا رفته ! آنچه از دور دیده می شود ٬ تنها به منظر یک دعوای خانوادگی شبیه است تا تلاش برای مبارزه برای رسیدن به اهداف مشترک ! مسلم است که هر کس ممکن است عقیده ای متفاوت از دیگران داشته باشد ٬ اما این بیان عقیده زمان نمی شناسد . چرا در هر زمانی که باید ما شویم ٬ هم صدا در کنار یکدیگر ٬ دقیقا همان لحظات به جان هم می افتیم ؟ و به جای تلاش برای جلو گیری از حادثه ناگوار دنبال منافع فردیمان می رویم ! اگر فردا روز به خاطر هم صدا نبودن ما ٬ تحریم ٬ جنگ و یا هر مسئله دیگری برای ایرانمان رخ دهد ٬ همه ما مسئول بوده ایم ٬ نه فقط ریشمندان !

یک سال گذشت

وبلاگم یک سال از عمرش گذشت ٬ فکر نمی کردم اینقدر به نوشتن در اینجا اعتیاد پیدا کنم و به این میزان از نوشتن لذت ببرم ٬ به هر حال  دوستان خوبی در این یک سال پیدا کردم و با افکار و نگاه های متفاوتی آشنا شدم ٬ و از این بابت خوشحالم .

اولین مطلبم در اینجا شعری از سهراب بود :

روزی
خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.
در رگ‌ها نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب
آوردم، سیب سرخ خورشید.
.....
.......
رهگذاری خواهد گفت: راستی را، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش
هر چه دشنام ، از لب‌ها خواهم برچید.
هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.
......
.........
آشتی خواهم داد.
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
                                   
                                                                           پیامی در راه
                                                                               سهراب