IMPATIENCE

Why Worry? There are only two things in life to worry about: Whether you are well Or whether you are sick. If you are well, Then there is nothing to worry about. But if you are sick,There are only two things to worry about: Whether you are going to get well Or whether you are going to die. If you get well, Then there is nothing to worry about: But if you die,There are only two things to worry about: Whether you are going to go to heaven Or whether you are going to go to hell. If you go to heaven,Then you have nothing to worry about. But if you go to hell,You'll be so busy shaking hands with all your friends, That you won't have time to worry! So, Why Worry? Be Happy

لذت زندگی

 ۵۰ ساله ٬ قدی متوسط ٬ اندامی تکیده ٬چادر سیاه رنگ گره خورده بر کمر ٬ شاید برای آنکه که بر کمر درد روزگار مرهمی باشد ٬ قسمت بلند چادر خاکی ست و بر زمین کشیده می شود ٬ تسبیح دور دست ٬ بقچه ای بر روی کول خود حمل می کرد ٬ صورتش مانند تمامی مردم شهر عادی و خسته بود .......... کنار گل فروشی ٬ گل سفیدی جدا شده از ساقه ٬ شناور بر آب ٬ با جاروی مرد گل فروش به خیابان افتاد ......... زن گل را در میان انگشتان نحیف خود گرفت و تمام محبت بین آن دو جریان یافت ٬ لبخند بر لبش زیبا بود ٬ شادی در قلبش موج می زد و خدا چه ساده به روزش زیبایی داد

زبان مشترک

؛؛؛ چند وقت پیش برای کاری به یکی از روستاهای مرزی رفته بودم . محل اقامتم یک اتاق وسط یک باغ بود .  شب، قبل از خواب برای کشیدن آخرین سیگار از اتاق بیرون اومدم و درب رو باز گذاشتم . بعد مدتی صدای قور قور قورباغه ای از داخل حمام شنیدم ؛ جای شما خالی برادر قورباغه حمام رو با برکه اشتباه گرفته داشت برای خودش اون وسط رژه می رفت. حالا من دارم تلاش می کنم تا با جارو و ابزار آلات لازمه این قورباغه رو را از اتاق و حمام بیرون کنم و این برادر قورباغه هم در عالم قورباغه ایش فکر می کنه من می خوام بکشمش و هی چند قدم جست می زنه و هی خودشو خیس می کنه ! با خودم فکر می کردم اگه می تونستم با این برادر به زبان قورباغه ای حرف بزنم بهش بگم عزیز دل برادر اینجا اتاقه منه بفرمایید بیرون ! اونهم می فهمید و اینقدر ترس رو به خودش راه نمی داد و شایدم موقع بیرون رفتن از من معذرت خواهی می کرد.

حالا حکایت ما هم با این ریاست جمهوری احمدی نژادیان و دوستان ... همین حکایت زبان قورباغه ای و زبان آدمی زادی شده !یکی باید پیدا بشه که هم زبان آدم رو بفهمه و به زبان قورباغه ای ترجمه اش کنه!

؛؛؛ اینهم حکایت منه!!

هولوکاست

*** در این هیاهوی هسته ای که هر کسی از خود افاضاتی در می کند و معلوم نیست که بالاخره هسته و تخم مبارک روحانیون به بار می نشینه یا نه ! سری زدم به این موزه و کتاب اینترتی هولوکاست . نمی دونم احمدی نژاد و امثال او تا به حال مطالعه در این باره کرده اند٬ یا این ویروس یهودی ستیزی جهش یافته هیتلر است که در کوچولوی ما جهش یافته !!! با خودم فکر می کنم که آیا کسی هم پیدا برای عراق و افراد بیگناهی که در این چند سال دست به گریبان جنون اسلامی - گاوی شده اند ٬ همچنین موزه ای ایجاد کنند . بعضی دیوانه گان از همه جا مانده در چشم بر همه این جنایات در عراق بسته اند و در دل امید به آزادی ایران با سلاح آمریکایی دارند . شاید دیدن و خواندن این چونین فجایع انسانی ما را بر سر عقل آورد تا خود برای سرنوشتمان تلاش کنیم و سرنوشتمان به دست جانیان اسلامی ندهیم تا هلوکاست دیگر به بار آورند !!!

** یکی از تکان دهنده ترین جنبه های هولوکاست آثاری است که برخی از قربانیان جنایات نازیها از خود باقی گذاشته اند. این آثار شامل نقاشیها، مجسمه ها، اشعار، داستانها و شیوه های دیگر بیان هنری است که بنیاد "ید و شم" در طول سالهای فعالیت خود توانسته است برخی از آنها را گردآوری کند و همچنان به این تلاش ادامه می دهداین شعر هم سروده کودک خردسالی است که در گتو (محله یهودیان) در شهر لودج در سال 1943 نوشته است. این کودک هنگام آغاز جنگ جهانی دوم (سال 1939) تنها 9 سال داشت و از هنگامی که ارتش نازی سرزمین آنها را به تصرف درآورد، یهودیان را در گتو زندانی ساخت و به آنها اجازه خروج نمی داد. این کودک در شعر خود رویاهای خویش را به زبان ساده بیان می کند:

«رویا»

وقتی بزرگ بشم، بیست ساله بشم،
میرم و تو دنیا گردش می کنم
میشینم توی اون پرنده ی موتوردار
بالا و بالای آسمون میرم
میپرم، چرخ میزنم، بالا میرم
بالا و بالای آسمون میرم
بالای دنیای دوردست و قشنگ
ار روی آبها و رودخونه ها میگذرم
تو اوج آسمونا میشکفم
ابر میشه خواهرم، باد میشه برادرم
رو نیل و فرات چه شوقی میکنم
وقتی اهرام و ابوالهول را می بینم،
از کهن مصر الهه ایزیس
به نیاگارای پرخروش میرسم
یهوئی غرق میشم تو شنهای داغ و خیس
از تبت به صخره های سر به فلک
رو سرزمین سحر و جادوها
از هوای شرجی جزیره ها
با یه چرخ میرم رو کوههای پربرف
میگذرم تند و سریع از جزایر کانگروها
و از فراز شهر متروک پومپیا
روی سرزمین مقدس تورات
و روی دشتهای هومر مشهور
میگذرم آروم و یه کمی مسرور
از بوی عطر دنیا پر میشم
تو اوج آسمونا شکوفا میشم
ابر میشه خواهرم، باد میشه برادرم
سروده: ابرامک کوپلوویچ
ترجمه: کمال پنهازی

خاک بر سر

یا از ریاست جمهوری هنوز هم رضایت داری که خاک بر سرت با این همه خنگی

یا از ریاست جمهوری رضایت نداری که خاک بر سرت با این همه بی عرضگی