در شبی از شبهای قدر در جستجوی خدا به شهر رفتم
مردمانی دیدم که برای شفای دردهای بی درمانشان ناله سر می داند
روحانی را دیدم که از فرت سیری و گناه پیش روی دیگران مستان و رقصان پایکوبی می کرد.
مردمانی که برای وارد شدن به یکدیگر رحم نمی کردند.
نابینایانی که مردم را گمراه می کردند
ضجه ها و اشکهای دروغین
مردمانی که از شادمانی مرگ خدا بر سر می کوفتند
فکری ندیدم ٬ خلوتی نبود
اینان برای کسانی ناله و فغان سر می داند که هیچ شناختی از آنان نداشتند
مگر می شود !!
صبحدم همه شادان و خندان از توبه
به قصر و غار های خود بازگشتند
تا آنچه می کردند از سر گیرند
احساس کردم که چقدر از خدا دور شدم کاش در خانه می ماندم
این صحنه ها را نمی دیدم
جز خدا در آن میان همه چیز یافتم
خدا را تنها تر یافتم.
خدا تنها تر از دیروز بود.
... تنهایی خدا رو باید ما به هم بزنیم!! ...
.::موفق باشی::.
سلام / و خدایی که در این نزدیکیست / لای این شب بوها / پای آن کاج بلند /
جز خدا کیست که در سایه لطفش بخزیم
رحمت اوست که هر لحظه پناه من و توست
...و گندمزاران آفتاب خورده تابستان
سکه های زریست
پیشکش از سوی خداوندگار...
محسن
خدا در میان انبوه واژگان و الفاظ غرق شده است !!
نجاتش دهید که بر این منوال اگر بگذرد چیزی از خدایمان نمی ماند
زیبا بود سروش.
به روزم.
منتظر دیدارت
بهتر بود یه کسی راجع به خدا صحبت کنه که خدای خودش یه روسپی باکره نباشه.
عزیز دلم من مثل شما فکر نمی کنم خدا مال من و شما نیست ولی قطعا اون خدایی
که دایناسور ها در ذهن تو و امثال تو ساختن هم نیست
خدای ما هر چی باشه همونی که خودت میدونی نیست.من هم عزیز دل تو نیستم.
خدای ما هر چی که باشه همونی که خودت میدونی نیست جیگر.