ان شاء ا...

بعد گرفتن جدول زمان بندی جشنواره و پیدا کردن زمانی که فیلم کارگردان مورد علاقه ام(حاتمی کیا و فیلم به نام پدر)

از شانس بد ٬من که سالی یکبار هم مریض نمی شم ٬چنان سرمایی خوردم که گاو که سهله فیل رو از پا میندازه

و با نهایت تاثر و اندوه  آخرین سانس این فیلم که ساعت ۱۲ در سینما فرهنگ بود رو از دست دادم . 

یه داستانی هست  که می گه : طرف می خواست بره خرشو رو بفروشه می گه ساعت ۱۰ می رم خونه ٬ساعت ۱۲ خرمو از

خونه ور می دارم می رم سر قرار و ساعت ۱ سر قرار می رسم و الی آخر . رفیقش بهش می گه بگو ان شاء ا...  میگه نه بابا

 آدم برای کار هایی برنامه ریزی کرده و همه جوانبو بررسی کرده که نمی گه ان شاا... این آقا دو روز بعد دوستشو می بینه می گه

 دوستش می پرسه خوب کاراتو انجام دادی می گه ان شاا... دیر راه افتدم ان شاا... تو راه عجله کردم ان شاا... خرم پاش شکست

ان شاا... نتو نستم خرمو بفروشم

فکر کنم منم موقع برنامه ریزی زیادی مطمئن بودم خدا هم یه حالی بهم داد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد