سقوط


* من٬ من٬من٬این است ترجیع بند زندگی گرامی من که در 
  هر آنچه می گفتم شنیده می شد.من همیشه با ستایش از
  خود توانسته ام سخن بگویم.مخصوصا اکر این کار را با حیا و  
  خویشتن داری خرد کننده ای٬که راهش را می دانستم٬انجام
  می دادم.

**آه٬دوست عزیز٬کسی که تنهاست٬نه خدایی دارد نه اربابی٬
   سنگینی روزها وحشتناک است.از این رو ٬حال که خدا از مد
   افتاده باید برای خود اربابی برگزید .....حکمای اخلاقی ما را
   در نظر بگیر که این همه جدی اندو به همنوع خود و به همه 
   چیز عشق می ورزند.میان وضع زندگی آنها با وضع زندگی 
   یک مسیحی حد فاصلی نیست٬جز آنکه آنها در کلیسا موعظه
   نمی کنند .به نظر شما چه چیز مانع گرویدن آنها به مذهب
   است؟ ....بله ملاحظه حرف مردم .نمی خواهند رسوایی
   بر پا کنند ....فی المثل داستان نویس بی دینی را
   می شناسم که شب ها نماز می خواند....در کتاب هایش چه
   ها که بر سر خدا نمی آورد! ......خلاصه آنها شیطان پرستان
   پرهیزکارند.به راستی چه زمانه مسخره ای!...یکی از دوستان
   من ٬وقتی شوهر خوب ووفادار بود ایمان نداشت٬همین که
   زناکار شد ایمانش به مسیح گل کرد!

***خوب خوب آسوده می خوابم٬خیالتان راحت باشد!درهر
     حال به ابراز تاثرات و هزیان های من خیلی اعتماد نکنید.
     در آنها منظوری هست.
---------------------------------------آلبر کامو (سقوط)

نظرات 2 + ارسال نظر
سوده.ن شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ب.ظ

سروش نکات خیلی جالبی رو انتخاب کرده بودی....منتظر نوشته های آینده هستم...

منم همین طور!

[ بدون نام ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:49 ب.ظ

معیار تو برای انتخاب مطلب_به گمان من _اینه که متن بتونه مخاطب رو چند ثانیه میخکوب کنه ، منقبض کنه ،...و دوباره رها کنه .
هرچیز که وادارش کنه از باورهای کهنه فاصله بگیره و یا روزنه ای به باورهای تازه باز کنه .
به نظرم چیزی که کم داره کمی نظم وانسجامه . یه رشته که مطالب رو به هم بدوزه ... .
درهرحال وبلاگت برای من ، در اون لحظاتی که روحم به ابتذال رسیده و دلش می خواد بلند بشه ، یه وسیله ست .
ارزو می کنم که هر روز بهتر باشی ...

مرسی از دقت نظر شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد