آخرین وسوسه مسیح

 .... در بالای صلیب ، مسیح غش می کند و تصورات گذشته اش را درباره

 ازدواجی موفق در خواب می بیند :در مزرعه ای زیبا  در حال گردش است

  مریم او را می بیند،با او و در کنار او سرمست و راضی است و سپس در میان

 بازوان او گریه سر می دهد .
و به مریم می گوید ((همسر محبوبم ،هرگز
 نمی دانستم که این دنیا این همه
 زیباست و وجود آدمی این قدر زیباست....
 هرگز نمی دانستم که لذت جسم گناه نیست....من گمراه بودم زیرا به دنبال راهی سوای تن آدمی بودم ))....
 فرشته گمنامی قتل مجدلیه را به او خبر
 می دهد. سعی می کند آرامش
 کند واو به سوی مریم و مارتا می برد.
 فرشته نسبت به لذتهای معمولی
 زندگی حسادت می ورزد.
به عیسی می گوید

 ((بهشت ازهمین شادی های کوچک تشکیل شده است. دری را به صدا در

 می آوری ،زنی در را به روی تو باز می کند،و در کنار آتش می نشینی،

...)) حتی فرشتگان نیز-که جنسیت ندارند-به این چیزها رشک میبرند.

 . ..............................................آخرین وسوسه مسیح....  کازانتزاکیس

نظرات 1 + ارسال نظر
سوده جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:34 ب.ظ http://flysodeh.blogsky.com

زیبا بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد